بسیاری از ما در زندگی خود یا اطرافیانمان، اندوه و غم ناشی از فقدان و از دست دادن را تجربه کردهایم. به عنوان یکی از بهترین نمونهها، میتوان به غم و اندوهی که در اثر از دست دادن عزیزان، تمام وجودمان را فرا میگیرد اشاره کرد.
اما آیا این نوع غم و اندوه هم شکلی از افسردگی است یا میتواند به افسردگی منتهی شود؟
DSM به طور شفاف و مشخص به این سوال پرداخته و توضیح میدهد که اندوه ناشی از فقدان، کاملاً متمرکز است و بر روی رویدادی که پیش آمده تمرکز دارد. در حالی که افسردگی، نه فقط به گذشته، بلکه به آینده نیز چشم میدوزد و آینده را به کلی فاقد شادمانی و لذت میبیند.
ضمناً اندوه از دست دادن و فقدان، معمولاً در طول زمان کاهش پیدا میکند و اغلب، به شکل موجهای مقطعی به سراغ ما میآید (مثلاً وقتی خاطرات عزیزانمان را به یاد میآوریم یا به علتی، حضور آنها و تجربهای که در کنارشان داشتهایم برایمان تداعی میشود).
اما افسردگی، پیوسته، یکنواخت و بلندت مدت است و شدت و ضعف چندانی در آن تجربه نمیشود.
البته این نکته صحت دارد که فقدان و از دست دادن، میتواند به علتی برای شکلگیری افسردگی تبدیل شود؛ اما صرفاً زمانی چنین اتفاقی میافتد که فرد، به علتهای دیگر، از آمادگی کافی برای افسرده شدن برخوردار باشد (و در واقع، این رویداد یا رویدادهای مشابه، فقط در حد عامل مکمل یا ضربهی آخر عمل کنند).